سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان آن است که راستى را بر گزینى که به زیان تو بود بر دروغى که تو را سود دهد ، و گفتارت بر کردارت نیفزاید و چون از دیگرى سخن گویى ترس از خدا در دلت آید . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 92 آذر 19 , ساعت 2:16 عصر

خدایی خداغریبه چون که ما عاشقش نشدیم     غریبه بنده ی لایقش نشدیم      غریبه رهرو صادقش نشدیم

 

امون ز غفلت امون ز تهمت     از دست ما تو غیبته حضرت حجّت(عجل الله)

 

گناه شد عادت غیبت عبادت     جالب اینه گذاشتیم سر خدا هم منت

 

هرجا ریا شد بسم خدا شد     همه دُکان وا کرده ایم حتی تو هئیت

 

چیو ببینه دل سیاهُ یا رو زبون اللهم الرزقنا شهادت

 

از امر به معروف ترسیدیم     حاجیا دور شیطان گردیدیم     همسایه یتیمُ سیر خوابیدیم     ما به زمین خورده خندیدیم

 

خدا نفهمیدیم     خدا نفهمیدیم     خدایی خدا غریبه     خدایی خدا غریبه

 

غریبه چون که راحت گناه کردیم     غریبه به نامحرم نگاه کردیم     غریبه نامه فقط سیاه کردیم

 

فروختیم ایمان خریده ایم نان     خاک میخوره به روی طاقچه هامون قرآن

 

سحر نه حالی نه خمس مالی     اسممونم هم گذاشتیم عبد شاه مردان

 

شیعه حرفی آدم برفی     هنوز نمک نخورده میشکنیم نمکدون

 

یه پا تو محراب یه پا لب آب     روبروی عکس شهید، عکس شهیدان

 

بگو خدا غرق امیدم کن     بی خریدارم خریدم کن     پیش حسین رو سفیدم کن نظر ابوالفضل رشیدم کن

 

خدا شهیدم کن     خدا شهیدم کن     خدایی خدا غریبه     خدایی خدا غریبه

 

غریبه که دوستش داریم واسه حاجت     غریبه میپرستیمش برای جنّت     غریبه که به تنهایی کرده عادت

 

تو راه پاکی زدیم به خاکی     چه عاشقی چه مجنونی چه سینه چاکی

 

جای حرم کیش جای پرچم دیش     چه ساده بر مقدسّات میشه حتاکی

 

این وضعه ناموس کو کفه افسوس     نکشیدیم خجالت از چادر خاکی

 

دیگه شیطان شد ایاک نعبد     ببین خدا رو ول کردیم میگردیم با کی

 

بگو خدا رحمی به حالم کن     لکه ننگم زلالم کن     عشق خودت رو مدالم کن     بُکُشُ رو در علقمه چالم کن

 

خدا حلالم کن     خدا حلالم کن     خدا حلالم کن     خدا حلالم کن


شنبه 92 آذر 2 , ساعت 12:40 عصر

در میان سخنان بزرگان دین ، گنج هایی وجود دارد که شاید عمل به حتی یکی از آنها ضمانت خوشبختی و سعادت ما در زندگی باشد ،  در اینجا تلاش کرده ایم 10 حدیث مهم در باب برکت و رزق و روزی در زندگی تقدیم شما کنیم.



پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نیکى و نیکوکاران را دوست بدارید. سوگند به آن که جانم به دست اوست، برکت و تندرستى، با نیکى و نیکوکاران است.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
در پى روزى و نیازها، سحر خیز باشید؛ چرا که حرکت در آغاز روز، [مایه] برکت و پیروزى است.
 پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
بدان که راستگویى، پر برکت است و دروغگویى، شوم.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
تا وقتى مردم امر به معروف و نهى از منکر می ‏کنند و یکدیگر را در نیکى و تقوا، یارى می‏رسانند، در خیر و نیکی ‏اند، آن‏گاه که چنین نکنند، برکت‏ها از آنان گرفته میشود و بعضى بر بعض دیگر مسلّط می ‏گردند و در زمین و در آسمان، هیچ یاورى نخواهند داشت.
پیامبر گرامی اسلام فرمودند :
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن‏ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و برکت در روزى است.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
پیروان ما کسانى‏اند که در راه ولایت ما بذل و بخشش مى‏کنند، در راه دوستى ما به یکدیگر محبت مى‏نمایند، در راه زنده نگه داشتن امر و مکتب ما به دیدار هم می ‏روند. چون خشمگین شوند، ظلم نمى‏کنند و چون راضى شوند، زیاده روى نمی ‏کنند، براى همسایگانشان مایه برکت‏اند و نسبت به هم‏نشینان خود در صلح و آرامش‏اند.
امام علی - علیه السلام- فرمودند :
هرگاه نیّت‏ها فاسد باشد، برکت از میان می ‏رود.
امام کاظم - علیه السلام - فرمودند :
مشورت با عاقلِ خیرخواه، خجستگى، برکت، رشد و توفیقى از سوى خداست.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاکیزه جان مى نماید و روزى را زیاد مى کند و مرگ را به تأخیر مى اندازد.
امام صادق - علیه السلام - فرمودند :
اگر در میان مردم عدالت برقرار شود، همه بی نیاز می ‏شوند و به اذن خداوند متعال آسمان روزى خود را فرو می‏فرستد و زمین برکت خویش را بیرون می‏ریزد.


شنبه 92 آذر 2 , ساعت 12:36 عصر

دست خط امام علی

پرتال قاره رتبه شماره یک تبلیغات و نیازمندی در ایران

تصویر یک صفحه از قرآن کریم که منسوب به خط حضرت علی (ع) می‌باشد در کتابخانه آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی توجه مراجعه‌کنندگان داخلی و خارجی این کتابخانه را به خود جلب کرده است.


چهارشنبه 92 آبان 29 , ساعت 10:44 عصر
این خاطره برای من خیلی زیبا و دوست داشتنیه امیدوارم برای شما هم همین طور باشه فقط چون نمیدونم افرادی که در آن نقش داشتند راضی هستند ازشون نام برده بشه یا نه با اجازه تون اسامی شونو تغییر دادم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.

----------------------------------------------------------------


سلام

این خاطره برای من خیلی زیبا و دوست داشتنیه امیدوارم برای شما هم همین طور باشه فقط چون نمیدونم افرادی که در آن نقش داشتند راضی هستند ازشون نام برده بشه یا نه با اجازه تون اسامی شونو تغییر دادم.

یازده سالم بود که یکی از دوستانم به نام زهرا با یک پسر دوست شد، برای همین زیاد ازش خوشم نمی آمد اما به خاطر نسبت فامیلی ای هم که داشتیم به هر حال با او همراه بودم. او روز به روز بدتر می شد تا اینکه هانیه، دوست مشترکمان که از ما بزرگتر بود و خیلی دختر خوب و مومن و مهربانی بود گفت: نمی توانم سقوط هر روزه ی زهرا رو شاهد باشم و هیچ کاری نکنم.

از اون به بعد هانیه خودش رو وقف زهرا کرد کم کم ارتباطش با او صمیمی تر شد طوری که هر جا می رفت زهرا را با خودش می برد هیچ وقت نفهمیدیم چه شد که یک روز زهرا به مسجد آمد و در طول مراسم به من گفت می خواهم از محرم چادر سرم کنم

من خیلی تعجب کردم، بعدش شنیدم ارتباطش رو با اون پسر هم کامل قطع کرده با این حال باورم نمی شد که او چادری بشه.

ماه محرم که رسید زهرا هم چادر گذاشت ، کم کم تغییر کرد و بعد از مدتی زهرا اصلا اون آدم قبلی نبود.

چند سال گذشت توی زندگی من اتفاقی افتاد که باعث شد شدیدا افسرده شوم ، پدرم از زهرا خواست تا بیشتر با من بگرده و حواسش به من باشه زهرا هم همیشه جویای احوالم بود چشم باز کردم و دیدم او برای من شده مثل آن وقتهای هانیه . دلسوزی ها و محبت خالصانه ی او باعث شد خیلی با هم راحت باشیم مثل دو تا خواهر، اونقدر صمیمی شدیم که من یک روز خیلی راحت برگشتم و به او گفتم: زهرا باور می کنی من قبلا خیلی ازت بدم می اومد اما حالا خیلی دوستت دارم انگار اون زهرای قبلی مرده و تو یک زهرای دوباره متولد شده ای.

یک روز یک چیزی را کشف کردم و هیجان زده گفتم:: زهرا یادته کوچیک بودی مریض شدی جوری که نزدیک بود بمیری و عموت بهت خون داد. (عموی زهرا چند روز بعد از آن جریان شهید شد) حتم داشته باش خون یک شهید توی رگهات جاری هست که تو اینقدر عوض شدی اینقدر با خدا شدی...

آخه من می دیدم که او چقدر تحسین برانگیز شده بود، زهرا هرگز با هیچ نامحرمی صحبت نمی کرد مگر اینکه واقعا ضرورت ایجاب می کرد ، او واقعا به نماز اهمیت می داد حتی یک بار که با هم بیرون بودیم و به دلیلی چند دقیقه از اذان گذشته بود و ما در محیط و شرایطی نبودیم که نماز بخوانیم با چشم های خودم دیدم همان زهرای آرام و دوست داشتنی چقدر بی تاب و ناراحت است، اشک هایش آرام و بی صدا جاری بود و تا تکبیر نماز را نگفت آرام نشد...

ایمان او واقعی بود و در تمام زندگیش متجلی شده بود در اخلاق و رفتار و ظاهر و باطنش برای همین خیلی خواستگار داشت آخرش هم با یک انسان خوش قلب و با ایمان ازدواج کرد که همه آرزو داشتند چنین دامادی نصیبشون بشه.

یک مساله ی بسیار زیبا و در عین حال عجیب در زندگی مشترک او محبت عجیب و فوق العاده او و همسرش نسبت به هم هست، همه ی زوج ها نسبت به هم محبت دارند و این هدیه ی خداوند است اما من هیچ کسی را مثل این دو ندیده ام که این محبت در آنها رو به روز رشد کند گاهی فکر می کنم این محبت شدید به خاطر شدت اهمیت دادن آن دو به ارتباطشان با نامحرم هاست خیلی مواظبند که هیچ احساس غیر حلالی هرچند کوتاه نسبت به هیچ نامحرمی به دلشان راه پیدا نکند؛ نگاه ها، لبخندها، شوخی ها و خودمانی بودن هایی که ما ساده می گیریم و برایمان عادی شده برای آنها وجود ندارد و اصلا هم برایشان مهم نیست کسی آنها را خشک یا سخت گیر بداند.

آن دو را که می بینم خیلی برای چادرم خدا رو شکر می کنم و می فهمم که باید بیشتر در رفتار و کردارم دقت داشته باشم تا آنچه حلال به دست می آید را با حرام هدر ندهم چون یقین دارم خدا این نعمت ها را برای همه ی بندگانش پسندیده و این ما هستیم که آن را با بی دقتی ها و غفلت ها و عدم اعتماد به دستورالعملهای دین از دست می دهیم وگرنه وعده های زیبای خدا در همین دنیا هم برای بنده های پاک و راستینش بهشت می سازد، بهشتی که دیگران همه جا آن را جستجو می کنند اما بوی آن را نیز استشمام نمی کنند


یکشنبه 92 آبان 26 , ساعت 11:57 عصر


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ